: درباره آگهی این خانه حیاطدار زنگ زدم که نوشتید پنجرههای بزرگی دارد… .
– مجردید؟
: شما چی؟
– یعنی چی آقای محترم؟ شما مجردید یا نه؟
: سؤال من هم همین است. شما مجردید یا نه؟
– به شما چه ربطی دارد؟
: شما اول پرسیدی من مجردم یا نه.
– خب من برای خانه پرسیدم که شما مجردی یا نه.
: خب من هم برای خانه پرسیدم شما مجردی یا نه.
– ببینید آقای عزیز من خانه را به مجرد نمیدهم.
: یعنی میگویید برای اینکه خانه را به من اجاره بدهید، باید قبلش با شما ازدواج کنم؟
– من قصد ازدواج ندارم آقا.
: من هم از شما درخواست ازدواج نکردم.
– چی؟ همین الان گفتی با هم ازدواج کنیم.
: من فقط میخواهم قرار بگذاریم… .
– من اصلا با شما قرار نمیگذارم.
: من نخواستم با شما قرار بگذارم گفتم قرار بگذاریم خانه را ببینم… .
– ببین آقای عزیز شما مجردی، فردا معلوم نیست توی این خانه میخواهی چه غلطی کنی.
: آهان. یعنی اگر ازدواج کرده باشم و همسرم را بفرستم دنبال نخودسیاه و هر غلطی خواستم بکنم، اوکی است؟ فقط مجردها غلط کنند، غلط است و غلط متأهلها درست است؟
– اصلا شغل شما چیست؟
: من آچارکشی میکنم.
– چیرو؟ کجا؟
: همهچیرو. توی روزنامه.
– خیلی بینمکی. هم بینمکی، هم روت زیاده. اصلا دیگه زنگ نزن. اساماس هم نده. وایبر هم شکلک برام نفرست. فهمیدی؟ بوقبوقبوق… .
بعضیها موقع آچارکشی بدون خداحافظی گوشی را قطع میکنند.